هیچ ژانر دیگری در سینما نمیتواند مانند ژانر وحشت تفاوت نسلها را بیان کند. هر نسلی نهتنها فکر میکند که ذائقهاش در این ژانر گستردهتر و بهتر از نسل پیشین است بلکه سلیقه نسل قبل را هم بیکیفیت و منحط میداند. به دهة ۱۹۷۰ برگردیم. «بهترین فیلمهای وحشت اشارهگر بودند، الهامبخش تخیل شما بودند، همهچیز را نشان نمیدادند. اتفاقات خارج از تصویر، سایهها، صداها: استادان این ژانر از مورنائو تا ژاک تورنر و پولانسکی اینها را خوب میشناختند.» من این تکّه حکمتِ مسلمپنداشته را بارها و بارها از «قدیمیها» خواندم و شنیدم؛ حکمتی که من ــ و تمام سینهفیلهای همنسل من ــ میدانستیم که زمان شورش علیه آن رسیده است. بله، البته که آدمهای گربهنما (۱۹۴۲)، بیگناهان (۱۹۶۱)، انزجار(۱۹۶۵) و بسیاری دیگر کلاسیکهای بزرگ و بیچونوچرایی بودند، اما آیا واقعاً «حرف آخر» را در نمایش وحشت میزدند؟ [...]