نیویورک؛ صبح روزِ نمایش سایۀ زنان در جشنوارۀ فیلم نیویورک؛ همینجاست که فیلیپ گرل از مرگ شانتال آکرمن آگاه میشود. شب، به بهانۀ معرفی فیلم برای تماشاگران نیویورکی، با تأثر در رثای کسی حرف میزند که یکی از پنج سینماگر همنسلی به شمار میرود که گرل آنها را در وزارتخانههای هنر (1988) گردهم آورده است. ایضاً، در همین نیویورک است که واپسین فیلم آکرمن این یک فیلم خانگی نیست را کشف میکند. فردای آن روز، فیلیپ گرل با ما به گفتگویی مفصل مینشیند و بیدرنگ پی میبریم که زندگی و آثار این دو دوست، فیلیپ و شانتال، تا کجا درهم تنیده است. عنوان این گفتگو نیز پیشنهاد اوست. [...]
برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شدهاید، وارد شوید، در غیر اینصورت ثبتنام کنید