اما چه خبر از سینمای معاصر آلمان؟ وارثان «سینمای نوین دههی هفتاد»، و ادامهدهندگان راه فاسبیندر، وندرس، هرتسوگ و کلوگه، امروز در چه حالند؟ اصلاً آیا ادامهدهندهای هست؟ و اگر هست، چرا نهفقط در میان ما فارسیزبانان، که حتی در میان غربیها و بیرون از مرزهای آلمان نیز، این «وارثان» احتمالی آنچنان که باید قدر ندیدهاند؟ از مارکو اَبل، یکی از بهترین شارحان (و شاید مهمترین تئوریسین جدی) سینمای معاصر آلمان در فضای انگلیسیزبان، کمک بگیریم کهمعتقد است آنچه مخاطب جهانی از سینمای آلمانِ پس از یکپارچگی دریافت چند نام بیشتر نبود. خداحافظ لنین، سقوط، زندگی دیگران، سوفی شُل ـ روزهای پایانی، فیلمهای فاتح آکین و چند نام معدود دیگر. از فاتح آکین اگر بگذریم که موقعیتش تحلیلی جداگانه میطلبد (و همچنین از فیلمی نظیر بدو لولا بدو)، اینها فیلمهایی بودند که به یک کنجکاوی جهانی در مورد جامعهی آلمان پاسخ میدادند، «زخمهای گذشته! وجدان جمعی! نازیها! اشتازی! دوران پس از دیوار!»، کنجکاویای که بهتدریج به تنها معیار «بازاریابی» سینمای معاصر آلمان در سطح جهانی تبدیل میشد. [...]