این بلبشو چیه؟!» این سؤالی است که روژه وان دِر وایدن، فرماندهی ژاندارمریِ بولونیْـ سورـ مِر، مُدام تکرارش میکند؛ درحالیکه دارد تحقیقاتش را انجام میدهد و سواحل کمجزرومَد و مزارع گلآلودِ کُت دُپال را در جستجوی «شرَ» گز میکند؛ در جستجوی قاتلِ دودمان«وَرانداز»ی که قتل میکند و تکهتکههای قربانیانش را خوراکِ گاوهای مبتلا به جنونی میکند که لاشههای بادکردهشان را یا در یک زاغهی مهمیات پیدا میکنند، یا لب ساحل. این همان «بلبشویی» است که هویتش باید اینجا احراز شود؛ سریالی به امضای برونو دومُنی که با آن خود را در معرض یک انحراف مسیر ناگهانی به سمتِ کمدی قرار میدهد: کَنکَن کوچولو شاید تنها با توئین پیکس قابل قیاس باشد، به لحاظ طنز و وحشت، و به لحاظ غرابت رادیکالش، که مثل یکجور سرریزِ طنز به درون اثری عمل میکند که از سوی سازندهاش تا این حد جدی گرفته شده است. [...]