آرشیو شماره ۲۷

ایده‌هایی درباره‌ی سینمای ایران

از دریچه‌ی جشنواره‌ی سی‌وسوم فیلم فجر

همچنان در بر همان پاشنه‌ی قدیمی می‌چرخد و زمین بر همان مدار همیشگی. هیچ اتفاق تازه‌ای نیفتاده است. اصلاً قرار به افتادنش نبوده. همچنان سینمای «اجتماعی» تنها سینمایی است که واقعاً داریم، خوب یا بد، ضعیف یا قوی؛ سینمایی که پیش و بیش از هر چیز دلمشغول فراچنگ آوردن دغدغه‌های کلان اجتماعی و موضوعات ملتهب زمانه است: جدایی نسل‌ها، بی‌هویتی، طلاق، مهاجرت، کودک‌آزاری، فقر، خیانت و تجاوز و انبوهی دیگر از مضامین علی‌الظاهر جدی این دوران. پیش‌تر هم گفته بودیم که در این سینما، هرچه موضوع ملتهب‌تر و خط قرمزی‌تر باشد، فیلم موفق‌تر است! این سینمای حداکثرهاست، سینمای اغراق‌ها، بدبختی‌ها، و اشک‌های درشت. سینمایی که در رقابتی دائمی با صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها و برنامه‌های ارشادی‌ـ‌‌‌آسیب‌شناسیِ تلویزیونیْ می‌خواهد هرچه سریع‌تر جدیدترین و مُد روزترین موضوع ملتهب اجتماعی را از آن خود کند. در ترکیب دو بخشی «سینمای اجتماعی»، آکسان در حقیقت بر روی دومی است و نه اولی، و همین هم خصلت غیر یونیورسال و مطلقاً محلی آنرا می‌سازد. این اصطلاحی است مختص ما و ناظر بر شمار زیادی از فیلم‌هایی که هر ساله در اینجا تولید و اکران می‌گردند. خانه دختر، دوران عاشقی، شکاف، عصر یخبندان، کوچه بی‌نام، شیفت شب، چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت و یک دوجین فیلم دیگر مصادیقی از همین سینمای بومیِ «اجتماعی» در جشنواره فیلم فجر امسال هستند؛ فیلم‌هایی که مجدانه می‌کوشند «اجتماعیِ غلیظ و پُررنگ» باشند و در مدار حداکثرها حرکت کنند. [...]

برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شده‌اید، وارد شوید، در غیر این‌صورت ثبت‌نام کنید
error: