آرشیو شماره ۲۷

انزوا

درباره پنج قطعه آسان ساخته باب رافلسون
نویسنده: کِنْت جونز

انزوا. انزوای مردان و گاهی زنانی که از پایبندی به یک مکان، یک نقش، یک هویت ثابت سر باز زدند. وقتی پسربچه بودم، چندسالی به زندگی‌ام پا گذاشتند ــ نجاران، پرستاران کودک، مشاوران، بیماران روانی. برخی از آنها آموزگارانم بودند.
خوشحال بودند یا ناراحت، مهربان یا بدجنس؟ هیچکدام. آنها از گزینه‌هایی که پیش رویشان قرار داده شده بود ناراضی بودند. آنها در واقع از نارضایتی‌شان آگاه و در پی یافتن راهی بودند تا طبق این آگاهی اقدام کنند. اکنون در سال 2010 که همرنگی با جماعت در مجموعه‌ای نامتناهی از شکل، اندازه و سبک تعریف می‌شود، این افراد تحت عنوان «دهه شصتی‌ها» دسته‌بندی و سپس یکی از این برچسب‌ها بر آنها زده می‌شود: خودخواه، آشفته‌حال، خودشیفته، دائم‌الخمر، دوقطبی، استثنائی، پریشان و غیره. اما من اینگونه به‌ یادشان نمی‌آورم. آن روزها نه کسی آنها را دسته‌بندی می‌کرد، نه کسی می‌ستودشان یا محکومشان می‌کرد. فقط نگاه می‌کردی و گوش می‌دادی و نارضایتی شخصیشان را در چشمان، سکوت و حرکاتشان می‌خواندی. این نوعی از هستی است که امروزه تا حد زیادی از بین رفته. افرادی که اینگونه می‌زیستند یا خود را با دیگران تطبیق دادند یا تغییر رویه، یا ثبات یافتند یا از درون فرو ریختند. برخی‌شان دلال معاملات ملکی شدند و برخی پیمانکار. یکی از آنها، کسی که بیشتر از همه دوستش داشتم، یک شب یکدفعه گذاشت و رفت و ماشینش را به درخت بلوطی کوبید. [...]

برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شده‌اید، وارد شوید، در غیر این‌صورت ثبت‌نام کنید
error: