رِنجِروی تنهای تنهای تنها با آن خالیبندیهاش، خیالبافیهاش، با آن جسارت و بلندپروازیش (آخرین باری که یک شخصیت در فیلمهای سینمای ما آرزوهای بلند و دور و دراز داشت کِی بود؟) و با شکل خاص حرف زدنش با لهجهی دلپذیر جنوبی، بعد از تماشای فیلم هم یاد خیلیها مانده، و باهم و در فضای مجازی، دیالوگهایش را مرور میکنند. انگار جنوبیها اینکارهاند. اصل ماجرا هم از ادبیات شروع شده، مثلاً از زارمحمدِ تنگسیر و خالدِ همسایهها، تا برسد به سینما و بشود امیروی دونده و ناخدای ناخدا خورشید. [...]
برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شدهاید، وارد شوید، در غیر اینصورت ثبتنام کنید