عادت کردهایم که در هر دوره جشنواره فجر، اگر دو سه فیلم خوب و شاید یک فیلم خیلی خوب ببینیم آن سال را سال موفقی بدانیم. بخصوص در سالهای اخیر که انگار اکثر فیلمها به وضعیت مشابهی دچار شدهاند، گروهی دغدغههای غلیظ اجتماعی دارند و به طرزی سطحی، همچون پوشش خبری، به فقر، اعتیاد، اعدام، فحشا و… میپردازند و گروهی دیگر اعضای یک خانواده، تعدادی دوست یا همسایه و یا هر ترکیبی از اینها را در آپارتمانی یا خانهای (ترجیحاً قدیمی) محبوس میکنند و زنجیرهای ساختگی از بحثها، پنهانکاریها، خیانتها، مچگیریها، رازها و دروغها را میان آنها در میاندازند. البته یک فیلم میتواند نگاهی اجتماعی داشته باشد یا بهتر بگویم داستانش را در بستر زمانه و زندگی اجتماعی کاراکترهایش روایت کند اما همزمان یک کلیت یکپارچه با استتیکی منحصربفرد بسازد بدون اینکه در دام ارائه راهحلهای جهانشمول و یا صادر کردن مانیفستهای ایدئولوژیک بیفتد. یک فیلم میتواند تعدادی آدم را در یک محیط بسته دورهم جمع کند، اما شبکهای پیچیده، پویا و ارگانیک از روابط انسانی ترسیم کند و ایدههای تماتیکش را در ساختاری چندلایه بسط دهد. در جشنواره امسال و در میان فیلمهایی که موفق شدم ببینم، تمایل آشکاری برای فاصله گرفتن از این الگوها دیده میشد، چه فیلمهایی که ظاهراً سعی میکردند در مسیر متفاوتی حرکت کنند اما در عمل موفق نشدند و چه فیلمهایی که رویکرد تماتیک، فرمال و استتیک کاملاً متفاوتی را برگزیدند. با این حال ورای این دست گروهبندیها، مشکلات جدی و عمیقتری در این فیلمها قابل پیگیری است: فیلمنامههای ضعیف، سانتیمانتالیسم و احساساتگرایی مفرط، گفتن و نمایش هرچه بیشتر احساساتِ رقیق نه یکبار بلکه چندینبار، رویکرد ایدئولوژیک به هر موضوعی، تیپسازی و سادهانگاری پیچیدگیهای انسانها و ناتوانی در ساختن ساختاری چندلایه که تماشاگر را دستِ کم تا پایان فیلم به دنبال خود بکشاند. از سوی دیگر، اکثر فیلمهای این سالهای ایران میخواهند هر طور شده ناخنکی هم به موضوعات باب روز بزنند و صد افسوتس که به گنجاندن منطقی این دغدغهها در ساختار فیلمنامه و بافت فیلم اهمیتی نمیدهند. امسال در یک اپیدمی همگانی، استفاده از شبکههای اجتماعی، تلگرام، فیسبوک، اینستاگرام و اسکایپ برجسته بود که گاهی به طرزی مضحک به فیلمها وصله پینه شده بود. [...]