آرشیو شماره ۲۷

آقای میزو! ما همه صدای مادر را شنیدیم …

درباره «صدا» در سانشوی مباشر

دختر، فقیر و غمگین و به بند کشیده شده، در اتاقکی حقیر و پست ریسمان می‌تابد که ناگهان آوازی محو در صحنه به گوش می‌رسد و نام واقعی او و برادرش را نجوا می‌کند: «چقدر آرزوی دیدن تو را دارم، زوشیو/آیا زندگی، همه، رنج و عذاب نیست؟/ آنجو، چقدر آرزوی دیدن تو را دارم/ آیا زندگی، همه، رنج و عذاب نیست؟…». این صدای کیست؟ این صدا از کجاست که در این اسارتگاه، در ملک سانشوی مباشر بی‌رحم، نام واقعی او، آنجو، و برادرش، زوشیو، را صدا می‌زند؟ آنجو، لحظه‌ای، خیره و متحیر در خود فرو می‌رود و سپس در جستجوی منبع صدا به عقب سر برمی‌گرداند. دوربین همراه با حرکت او در عمق، به‌آهستگی، در عرض حرکت می‌کند تا او را در کنار دخترک تازه‌واردی به تصویر بکشد که دارد آواز می‌خواند. دخترک از سرزمین‌های دور آمده، از جزیرة سادو، همانجا که سال‌ها پیش، آن زمان که آنجو و زوشیو هنوز کودک بودند، مادر را از آنها جدا کردند و به آنجا فرستادند. [...]

برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شده‌اید، وارد شوید، در غیر این‌صورت ثبت‌نام کنید
error: