نور، اول و آخرِ زندگی و سینماست. در غیاب نورْ وجودی نیست. تابش شدید همین نورِ لازم، زیبا و فریبنده اما میتواند همهچیز را نابود کند: بینایی، سینما و حیات را. پس خطریست در زُل زدن به خورشید و گاهی شاید، در خیره شدن مداوم به پردة سینما. دو لحظة نادر در فیلم آفتاب (2007) دنی بویل وجود دارد که در آنها تصویر تماماً با درخشش نوری سفید پوشانده میشود، پیامد طبیعی مواجهة آدمی با نور تمامعیار خورشید در اتاق رصدِ یک سفینة فضایی. در این دو صحنة سینمایی و کیهانی، یک انسان مستقیماً به اصلیترین منبع نور و حیات چشم میدوزد، و حیات به پایان میرسد ــ چونان بینایی و سینما. نظر و منظره هردو، آفتابسوخته، به شکلی ناسازگون در همان آنِ تحققِ نهاییشان منکوب و مرعوب میشوند. و همانگونه که بویل بعدها در گفتگویی تلفنی بیان کرد، چیزی جز «پردة خالی» باقی نمیماند. [...]
برای مشاهده متن کامل مقاله نیاز به دسترسی ویژه دارید
چنانچه قبلا در سایت عضو شدهاید، وارد شوید، در غیر اینصورت ثبتنام کنید